Web Analytics Made Easy - Statcounter

واقعه غدیر خم و ماجرای مباهله دو رویداد مهمی است که به خوبی بیانگر فضیلت و جایگاه ویژه اهل بیت(ع) نزد پیامبر اسلام(ص) است. در روز غدیر، پیامبر(ص) به امر خداوند به صورت رسمی امیرالمومنین(ع) را به عنوان جانشین خود برای هدایت و راهبری امت معرفی کرد و در ماجرای مباهله، ایشان را به مثابه نفس و جان خود برگزید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این دو رویداد تاریخی در آیات قرآن کریم مورد تصریح قرار گرفته است تا برای همیشه تاریخ مورد توجه و استناد امت اسلام قرار گیرد.

به همین مناسبت با سیدحسن شهرستانی، استاد دانشگاه هنر پیرامون ابعاد معنوی و عرفانی مسئله ولایت گفت‌وگو کرده ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

روز عید غدیر و مباهله را به تازگی پشت سر نهادیم و در این ایام زیاد بحث ولایت و امامت تکرار می‌شود و به ما توصیه شده است که این ایام تجلیل و بزرگ داشته شود. یک مسئله که باید در این ایام مورد توجه قرار گیرد این است که «ولایت» به چه معنا است؟ به تعبیر دیگر حقیقتی که در مسئله ولایت و امامت نهفته است چیست و قرار است در ذیل بحث غدیر و امامت حضرت علی(ع) چه مسیری را طی کنیم؟

در معنای ولایت و مراتب آن خیلی سخن گفته شده و هنوز هم جا دارد صحبت شود. نقل می‌شود بعضی از دوستان اهل سنت در عراق به مرحوم کاشف الغطاء گفته بودند چرا برای عاشورا اینقدر برنامه دارید، ایشان فرموده بود شیعیان می‌ترسند ماجرای عاشورا هم مثل غدیر شود. با همه شهرت و تشریفاتی که در غدیر تدارک دیده شد باز هم عده‌ای القای شبهه کردند که ولایت به معنای دوستی و محبت است که البته به این شبهه جواب داده شده است.

نکته جالب در این زمینه این است که در حوزه ادبیات فارسی و شعر فارسی خیلی هوشمندانه به این مسئله پرداخته شده است. حتی اشعاری پیش از صفویه یعنی قبل از رسمیت یافتن شیعه در کشور و در قرون چهارم تا ششم که اوج خفقان بنی عباس بود در این زمینه سروده شده است و شاعران از خودشان شجاعت نشان دادند و درباره غدیر و  امامت و ولایت شعر گفتند. واقعیت این است که همه اینها می‌دانند ولایت صرف دوستی و محبت نیست بلکه یک امر حکمی اجرایی عمیق دنیایی و آخرتی است. بیهقی در کتابش آن دوره را اینطور توصیف می‌کند که «انگشت در سوراخ می‌کنند رافضی بجویند سر ببرند». حتی یک عده را به خاطر دوستی با شیعیان اعدام کردند. در این شرایط مولوی در قرن هفتم در مثنوی می‌گوید:

زین سبب پیغامبر با اجتهاد
نام خود وان علی مولا نهاد

گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا آنک آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند

مولوی در این ابیات تصریح می‌کند که مولی فقط رفیق نیست بلکه کسی است که شما را آزاد می‌کند. به تعبیر قرآن «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ؛ و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره‌ها [یِ جهل، بی خبری و بدعت را] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی‌دارد.» حتی پیش از این در اوایل قرن چهارم، یعنی دوره غیبت صغری، کسایی مروزی در شرقی‌ترین نقطه جهان اسلام یعنی مرو در مدح امیرالمومنین(ع) شعر می‌گوید و حتی خلفای بنی عباس را هجو می‌کند که این کار خیلی جرات می‌خواهد:

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟
جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره ای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

ایشان در شعر دیگری چنین می‌سراید:

منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وانِ زین العابدین؟

مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین؟

کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان
وین همه میمون و منصورند امیرالفاسقین

در بحث امامت خوب است این نکته را عرض کنم که مامون کسی را خدمت امام رضا(ع) می‌فرستد و از ایشان درباره امامت سوال می‌کند. حضرت نیز با قرآن صحبت می‌کنند و می‌فرمایند: «إنَّ الإِمامَةَ خَصَّ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ بِها إبراهیمَ الخَلیلَ علیه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ والخُلَّةِ، مَرتَبَةً ثالِثَةً، وفَضیلَةً شَرَّفَهُ بِها وأشادَ بِها ذِکرَهُ، فَقالَ: «إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إمامًا»، فَقالَ الخَلیلُ علیه السلام سُرورًا بِها: «ومِن ذُرِّیَّتی»؟ قالَ اللّه ُ تَبارَکَ وتَعالی: «لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمینَ». فَأَبطَلَت هذِهِ الآیَةُ إمامَةَ کُلِّ ظالِمٍ إلی یَومِ القِیامَةِ؛» یعنی خداوند عزّوجل پس از پیامبری و دوستی، امامت را در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و این را فضیلتی قرار داد که او را بدان مشرّف گردانید و با آن ستودش و فرمود: «من تو را پیشوای مردم گردانیدم». ابراهیم خلیل از سر شادی عرض کرد: «فرزندانم را هم؟» خداوند در پاسخ او فرمود: «پیمان من ستمکاران را در بر نگیرد». بدین ترتیب این آیه، امامت هر ستمگری را تا روز رستاخیز باطل گرداند».

در فرق اسلامی بزرگان به این مرتبه رسیدند که معنای ولایت را دریافتند. مطلبی از احمد حنبل مشاهده کردم. حنبلی‌ها نسبت به فرق دیگر تعصبات بیشتری دارند. عبدالله پسر احمد حنبل می‌گوید به پدرم گفت از اصحاب پیامبر(ص) برای من بشمار. ایشان هم شمرد ولی اسمی از علی نبرد. گفتم پدر مگر علی(ع) از اصحاب پیامبر نیست؟ ایشان گفت تو اصحاب را از من خواستی ولی علی(ع) جان پیامبر(ص) است، بعد اشاره به آیه مباهله می‌کند که می‌فرماید: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ؛ پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‏ خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

یک بحث دیگر؛ ضرورت امامت است. عموما برای تبیین ضرورت امامت به ادله کلامی استناد می‌شود که شاید برای نسل جدید مقبولیت کافی نداشته باشد و نسل جوان چندان پذیرای ادله کلامی نباشد ولی به نظر می‌رسد خوانش عرفانی از مسئله امامت جذابیت بیشتری برای نسل جوان داشته باشد خصوصا اینکه معنویت به عنوان نیاز همیشگی برای نسل جوان وجود دارد ولی نسل جدید از راه‌های دیگر آن را تامین می‌کند. درباره ظرفیت پرداختن به ابعاد معنوی ولایت و امامت توضیح بفرمایید.

این بحث، بحث مهمی است خصوصا اینکه مدت‌ها است جوی از اروپا و آمریکا شروع شده که دامنه آن به کشورهای دیگر هم کشیده شده است و آن معنویت بدون دین است. عناوین قشنگی‌ هم برای آن درست کردند و ادعا می‌کنند ما دنبال خدای بدون معبد هستیم یا ادعا می‌کنند باید دلتان پاک باشد. این اندیشه برای امروز نیست و پیشینه هم دارد. عرفان بدون شریعت و راهنمای الهی ممکن نیست و به جایی نمی‌رسد. پایه و اساس نسخه شریعت است، عمل کردن به نسخه اسمش طریقت است. تا شما نسخه نداشته باشید، بدون نسخه طبیب نمی‌دانید کدام دارو را بخورید. می‌گویند دلتان صاف باشد، دل که با صابون صاف نمی‌شود با عبادت و زکات و دستورات دین صاف می‌شود.

پس این انحرافات سابقه دارد. معمولا انحراف سوار امر فطری حقیقی می‌شود و الا اثر نمی‌گذارد. تا سکه حقیقی وجود نداشته باشد سکه تقلبی درست نمی‌شود. نیاز به معنویت هم به طور طبیعی در انسان وجود دارد و همه به کانون ماورای مادی در هستی متوجه هستند به خصوص زمانی که دستشان از عوامل مادی کوتاه می‌شود. در منابع عرفان و تصوف هم من دیدم این دعواها سابقه دارد. به طور مثال یحیی بن معاذ را گفتند برخی می‌گویند به جایی رسیده‌ایم که دیگر نماز نمی‌باید کرد، گفت آری رسیدند، اما به دوزخ!

من توصیه می‌کنم علاقه‌مندان به این مباحث کتاب «علی(ع) و فلسفه الهی» علامه طباطبایی را ببینند. ایشان خطب فلسفی امیرالمومنین(ع) را تحلیل کرده است. هر کس این استدلال‌ها را بخواند فطرتا آنها را می‌پذیرد چه برسد به اینکه این محتوا در فرم زیبا قرار بگیرد. وقتی هم قالب و هم مضمون هر دو زیبا شد جذابیتش خیلی بیشتر است. وقتی پیام نیکو را با بیان نیکو به کار ببرید چنین اثری دارد. خداوند، هم خوب سخن می‌گوید و هم سخن خوب می‌گوید. یکی از ادله مهم جذب قرآن فصاحتش است قبل از بلاغت، یعنی همین زیبایی ظاهری والا. همان موقع مشرکین و منافقین می‌خواستند قرآن را از بین ببرند ولی موفق نشدند. چرا؟ چون تا قرآن نازل می‌شد عده‌ای آن را حفظ می‌کردند. چرا این کار را می‌کردند؟ چون قرآن مستقل از محتوا، زیبا بود. خود فصاحت ظاهری باعث دوام یک اثر هنری است. در همان زمان ادبای عرب برخی متحیر بودند که قرآن شعر است یا نثر است، نهایتا به این نتیجه رسیدند که سحر است. معروف است خواجه عبدالله انصاری اولین کسی است که نثر مسجع فارسی را به تقلید از قرآن وارد فارسی کرد.

پیامبران بحث فلسفی پیچیده نمی‌کنند چون نمی‌خواهند تفوق علمی خود را به مردم نشان دهند بلکه دنبال این هستند که مردم سعادتمند شوند. لذا پیامبر(ص) فرمودند ما مامور هستیم به اندازه عقول مردم با آنها سخن بگوییم. مولوی در جایی که مدح امیرالمومنین(ع) را بیان می‌کند این تعبیر را به کار می‌برد:

پست می‌گویم به اندازه عقول
عیب نبود این بود کار رسول

ایشان در همان سروده حضرت را چنین وصف می‌کند:

در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی

در مروت ابر موسیی به تیه
کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه

ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد

ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد

از برای پخته‌خواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم

ما این مطالب را برای تبیین ولایت اهل بیت(ع) لازم داریم و جوانان به صورت عقلانی می‌توانند آنها را حس کنند. علت اینکه برخی غیر مسلمان و حتی ملحد به اهل بیت(ع) گرایش پیدا می‌کنند همین است. جرج جرداق، شبلی شمیل، میخائیل نعیمه از این افراد بودند. این نشان می‌دهد که این افراد با فطرتشان عظمت علی(ع) را حس کردند نه از راه کلامی و اعتقادی. هر فطرت پاکیزه آنچه حضرت می‌گفت می‌پذیرد و به زبان خودش و زمان خودش ترجمه می‌کند این است که قرآن جاودانه است، این است که کلام علی(ع) جاودانه است و تابع زمان و مکان نیست.

شما کلمات قصار نهج البلاغه را مشاهده کنید. از حضرت درباره توحید و عدل سوال شد. آیا می‌توان در دو کلمه به این پرسش پاسخ داد؟ باید شخص خدای بلاغت باشد تا بتواند چنین کاری را انجام دهد ولی آن حضرت در دو کلمه فرمود: «التَّوْحِیدُ أَلَّا تَتَوَهَّمَهُ، وَ الْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَه» یعنی توحید این است برای خدا توهم نکنی، یعنی برای خودمان خدا نتراشیم. حضرت جای دیگری می‌فرمایند هر چیزی به عنوان خدا تصور کنید آن خالق شما نیست مخلوق شما است. عدل هم این است خدا را متهم به ظلم نکنیم. ایشان یک کتاب را در چند کلمه جا داده است که هم فصاحتش در اوج است، هم بلاغتش در اوج است، هم ایجازش در اوج است.

من سوال می‌کنم اگر خدا بخواهد به بنده‌ای کرامت ببخشد چکارش می‌کند؟ چه کاری است که انسان را کریم می‌کند؟ حضرت می‌فرمایند «إذا أکْرَمَ اللّه ُ عَبدا شَغَلهُ بمَحَبَّتِه» یعنی او را به عشق خودش مشغول می‌کند. عرفان از این لطیف‌تر داریم؟ اصلا حقیقت بهشت که بهشت رضوان گفته می‌شود همین عبادت عاشقانه توام با رضایت پروردگار است. عاشق همین که بداند معشوق از او راضی است از همه بهشت‌ها برتر است. حضرت در این بیان کوتاه می‌فرمایند اگر می‌خواهی خدا به تو کرامت بدهد باید عبادت عاشقانه داشته باشی و خدا کسی را صاحب کرم قرار می‌دهد که او را به محبت خودش مشغول کرده باشد.

یکی از خرده‌هایی که به ما شیعیان می‌گیرند این است که شما شیعه هستید چون پدر و مادرتان شیعه بوده‌اند و شما به تقلید شیعه شدید، شاید این حرف تا حدی درست باشد ولی شما نشان دادید طی قرون متمادی که حکومت در اختیار اهل سنت بود و با شیعیان به شدت برخورد می‌شد برخی شعرای ما اشعار صریحی در مدح اهل بیت سرودند و این مسئله را تبلیغ کردند. پرسش من این است شخصیت‌هایی که شیفته اهل بیت(ع) شدند در وجود ایشان چه دیدند که دیگران نداشتند؟

همه چیز دیدند. اسطوره، آرمان‌های انسان‌ است که به آنها دست پیدا نمی‌کند لذا اسطوره می‌سازد ولی علی(ع) جمع همه فضائل است. در شجاعت، در علم، در تقوا، در محبت، در گذشت، در احسان، در همه ابعاد. من نمی‌خواهم احتجاج کنم ولی چرا از خلفای دیگر مجموعه‌ای شبیه نهج البلاغه بر جای نمانده است؟ شخصیت هر کس از کلام او مشخص می‌شود. علی(ع) الآن نیست، دیگران هم نیستند ولی افرادی که شیفته علی(ع) می‌شوند اثر ایشان را می‌بینند، پی به موثر می‌بردند. این همه لطافت در عین استحکام و استواری در کلام حضرت قابل مشاهده است. چه عیب و نقصی می‌توانیم در این شخصیت پیدا کنیم تا توسط دیگران کامل کنیم؟ حتی در ماجرای سقیفه تنها ایرادی که به آن حضرت گرفته شد این بود که علی شوخ‌طبع است، یعنی نقطه قوت را به عنوان نقطه ضعف در نظر گرفتند.

اشاره کردم ما اسطوره‌ها را وقتی می‌تراشیم که چنین شخصیت‌هایی نیستند ولی ما آن را برای خودمان ترسیم می‌کنیم ولی علی(ع) یک مجموعه از همه الگوها و آرزوهای ما است که عین واقعیت تاریخی است، نه خیال. ابن ابی الحدید می‌گوید بعضی می‌گویند خیلی از عبارات نهج البلاغه را سید رضی خودش ساخته است. ایشان پاسخ می‌دهد شما مقدمه سیدرضی بر نهج البلاغه را با متن نهج البلاغه مقایسه کنید، اصلا قابل قیاس است؟ اگر کسی با عربی آشنا باشد متوجه تفاوت این دو متن می‌شود ولی افرادی این مدعیات را مطرح کردند.

اصلا وجدانیات نیاز به استدلال ندارد و شما می‌توانی با همه وجودت عظمت شخصیت امیرالمومنین(ع) را از خلال کلماتی که از ایشان بر جای مانده است حس کنی و نیاز به دلیل و برهان ندارد، کما اینکه مولوی می‌گوید:

آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب‌

شیخ جنید در عرفان به سید الطائفه معروف است. ایشان 1300 سال قبل تصریح می‌کند که پیشوای ما در اصول و سیر و سلوک علی مرتضی(ع) است. لذا پیروان جنید مثل حلاج عمدتا جرمشان عشق به علی مرتضی(ع) بوده است. ایشان این را می‌گوید، مولوی در داستان عمرو بن عبدود می‌گوید:

او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای
شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بی شمشیر کشتن کار اوست

جالب این است که برخی این بیت آخر را حذف کردند و گفتند غلو است! مولوی می‌گوید بدون شمشیر کشتن کار خدا است، مگر تو خدایی؟ حضرت وقتی جواب می‌دهد می‌فرماید:

گفت من تیغ از پی حق می‌زنم
بنده حقم نه مامور تنم

ما رمیت اذ رمیتم در حراب
من چو تیغم وان زننده آفتاب

مولوی در ادامه از بیان آن حضرت که فرمودند «اَلْمُؤْمِنُ مَنْ کانَ حُبُّهُ لِلّهِ وَ بُغْضُهُ لِلّهِ وَ اَخْذُهُ لِلّهِ وَ تَرْکُهُ لِلّهِ» استفاده می‌کند و می‌گوید:

تا احب لله آید نام من
تا که ابغض لله آید کام من

تا که اعطا لله آید جود من
تا که امسک لله آید بود من

بخل من لله عطا لله و بس
جمله لله‌ام نیم من آن کس

کسی که جمله لله است کجایش را تعریف کنیم؟ یک بانوی آلمانی به نام خانم آنه ماری شیمل در صفحه سنگ قبرش جمله «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» را نوشته است. یکی دیگر از مستشرقان می‌گوید علی(ع) مثل دریای بیکران است که به انسان فقط مجال مبهوت شدن می‌دهد.

سوال پایانی یک سوال انتقادی است. برخی بر این باورند که ما حضرت علی(ع) را مختص خودمان یعنی شیعیان کردیم و در خصوص ایشان عموما به بحث خلافت پرداختیم و حجم بالای آثاری که درباره ایشان تدوین شده اثبات خلافت ایشان است. در واقع ما شیعیان نگاهی انحصاری و محدود به شخصیت ایشان داریم. شما به این دیدگاه موافقید؟

به نکته ظریفی اشاره کردید. واقعا حیف است که ما فقط به خلافت آن حضرت بپردازیم. البته این مسئله به نوعی ناشی از حالت تقابلی است یعنی چندین قرن به شیعه فشار آمده و به یکباره این فنر رها شده است و شیعه می‌خواهد ابراز وجود کند تا این حق پایمال نشود ولی در واقع حیف است فقط یک گوشه این اقیانوس بیکران را کاوش کنیم. باید ابعاد دیگر را هم عرضه کنیم. من یکبار برای یک استاد عرب‌زبان بعضی ابیات عربی شمس یا سعدی را خواندم با شگفتی می‌گفت این آدم به زبان فارسی هم به همین خوبی شعر می‌گوید؟ برخورد ما با امیرالمومنین(ع) هم همینطور است و فقط به یک جنبه شخصیت ایشان توجه کردیم.

امیرالمومنین(ع) خدای ادب است ولی این وجه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. من نقد ادبی درس می‌دهم اصلا پایه‌گذار نقد امیرالمومنین(ع) است وقتی می‌فرماید: «خُذوا الحَقَ مِن أهلِ الباطِل، و لا تأخُذوا الباطِلَ مِن أهلِ الحَقِّ، کونوا نُقّادَ الکَلامِ» شما حق را از اهل باطل بپذیرید، باطل را از اهل حق نپذیرید و نکته‌سنجش باشید. اصلا نقادی یعنی نکته‌سنجی. علی(ع) وارد مسجد می‌شود و گروهی داشتند درباره بهترین شاعر عرب صحبت می‌کردند. حضرت پرسیدند به چه نتیجه‌ای رسیدید؟ پاسخ دادند هنوز به نتیجه نرسیدیم، نظر شما چیست؟ از اینجا به بعد در نهج البلاغه است که حضرت فرمودند: «فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ، فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ» یعنی اگر اصرار می‌کنید نظرم را بدهم می‌گویم می‌گویم بهترین شاعر ملک الضلیل است. «ملک الضلیل» یعنی پادشاه گمراه. مسلمانان امرو القیس شاعر جاهلیت عرب را به این نام می‌نامیدند چون بسیار شاعر قوی بود ولی مشرک بود. شما در این اظهار نظر انصاف آن حضرت را ببینید، عدالت حضرت را ببینید. این جنبه‌های شخصیت حضرت مغفول مانده است. اگر مردم این جنبه‌ها را ببینید عاشق آن حضرت می‌شوند.

بحث فتوت و فتوت‌نامه و آیین‌های جوانمردی از کجا شروع شد؟ همه‌شان از فتوت علی(ع) و جوانمردی علی(ع) بهره بردند. آیین‌های جوانمردی از طریق سلمان فارسی به ایران منتقل شده است و به همین دلیل اکثر آنها ایرانی هستند. این فتوت‌نامه تا آفریقا و شام و مصر و عراق هم رفته است ولی همه به جوانمردی علی(ع)، به لطف علی(ع)، به احسان علی(ع) برمی‌گردد. سعدی قصه‌ای نقل می‌کند مبنی براینکه زنی به شوهرش می‌گوید از بقال سر کوچه خرید نکن چون مشتری ندارد برو از فروشگاه‌های بزرگ خرید کن. شوهر جواب می‌دهد:

ره نیکمردان آزاده گیر
چو استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کآنان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشه شاه مردان علیست

اصلا سعدی بابهانه و بی‌بهانه اشعارش را به علی(ع) وصل می‌کند. علی(ع) فقط کننده در خیبر نیست، علی(ع) فقط خلیفه اول نیست، خیلی از وجوه شخصیت ایشان مغفول مانده است. هانری کربن مقدمه‌ای بر فتوت‌نامه‌ها دارد در آنجا می‌گوید علت اینکه الگوی جوانمردی فرقه‌های اسلامی علی(ع) شده فقط جمله «لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» نیست، بعد حکایتی از اهل سنت نقل می‌کند که پیامبر(ص) با اصحاب صحبت می‌کردند یکی از اصحاب گفت زن و مرد بیگانه‌ای با هم به خانه‌ای رفتند تا گناه کنند. می‌خواستند از حضرت اجازه بگیرند تجسس کنند ولی رسول خدا به هیچ کس اجازه نداده تا اینکه علی(ع) آمد و پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند تو برو. وقتی علی(ع) به آن خانه رفت چشم خود را بست و داخل خانه را نگاه کرد و برگشت نزد پیامبر(ص) و به ایشان گفت همه خانه را گشتم ولی هیچ چیز ندیدم.

در اینجا پیامبر(ص) فرمودند: «انت فتی هذه الامه» یعنی تو جوانمرد این امتی. این را کدام فطرت نمی‌پسندد؟ علی(ع) این است! علی(ع) فقط شمشیر نیست، علی(ع) فقط خلیفه نیست. لذا ریشه جوانمردی به علی(ع) برمی‌گردد. یک اشاره علی(ع) یک فرهنگ می‌سازد، یک فرقه می‌سازد. وقتی مغول حمله کرد همه در برابر مغول شکست خوردند و فقط سربداران که یک گروه کشاورز اهل دین بودند توانستند مقاومت کنند و صد سال مقابل مغول ایستادند و مغول نتوانست منطقه آنها را بگیرد. سربداران شاخه‌ای از جوانمردان و پیروان علی(ع) بودند. با اینکه مذهبشان سنی بود ولی رفتارشان کاملا علوی است.

جوانمردان سه اصل دارند؛ یکی اینکه بنیان‌گذار فتوت ابراهیم خلیل است چون قرآن می‌فرماید: «قَالُوا سَمِعْنَا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ». اصل دوم اینکه محور جوانمردی علی(ع) است به خاطر همین روایتی که نقل کردم. اصل سوم این است رکن سوم جوانمردی امام زمان(عج) است که می‌آید تا جوانمردی را بر جهان مستولی کند. در متون عرفانی و حکمی می‌نویسند فتوت، مقدمه عدالت است و عدالت شرط امامت است و بدون جوانمردی کسی عادل نمی‌شود. این فتوت‌نامه‌ها راهنمای اخلاق عملی و اخلاق زندگی است که در اختیار ما قرار گرفته است و برخواسته از سیره امیر مومنان(ع) است.

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: امیرالمومنین ع نهج البلاغه فتوت نامه اهل بیت ع پیامبر ص آن حضرت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۲۶۸۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

داستان شگفت‌انگیز یک معلم در«مدیر مدرسه شریعت»/ از مبارزه با بهائیت تا تربیت چوپانی که مدیر مدرسه شد

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری آنا، کتاب «مدیر مدرسه شریعت» داستان زندگی معلم شهید محمد تراب‌نژاد است که رحیم مخدومی نویسنده نام آشنا و صاحب سبک کشورمان آن را نوشته و انتشارات «رسول آفتاب» آن را منتشر کرده است. به مناسبت گرامی‌داشت هفته مقام معلم، گپ‌و‌گفتی درباره شخصیت و زندگی این معلم شهید با نویسنده این کتاب داشتیم که در ادامه با هم می‌خوانیم:

آقای مخدومی! در هفته بزرگداشت مقام معلم هستیم. از شما کتابی با عنوان مدیر مدرسه شریعت منتشر شده که موضوعش زندگی یک معلم شهید است. درباره این کتاب توضیح می‌دهید؟

کتاب «مدیر مدرسه شریعت» به معرفی یک معلم شهید به نام محمد تراب‌نژاد پرداخته است. شهید تراب نژاد از معلمان استان مازندران و شهرستان ساری است.

ایشان در دهه چهل معلم می‌شود و با توجه به اینکه فضا، فضای دوران طاغوت است کار‌هایی انجام می‌دهد که خیلی شگفت‌انگیز هستند و غالباً انتظار از یک شهروند جمهوری اسلامی می‌رود که این چنین بصیر باشد و جهادی کار کند. چون در نظام جمهوری اسلامی زمینه برای روحیه جهادی خیلی افزایش پیدا کرد. الگو‌ها فراوان و تشویق‌ها فراوان شد، اما در دهه چهل که خبر از اینها نبود و نه تنها خبری نبود بلکه موانع زیاد بود تا اتفاقاً شهید محمد تراب نژاد جهادی زندگی نکند.

درباره این زندگی جهادی و فعالیت‌های این معلم شهید بیشتر توضیح می‌دهید؟

یکی از مواردی که ایشان به آن ورود پیدا می‌کند مبارزه با بهائیت است. او شناختی از بهائیت نداشته، اما خودش را ملزم می‌کند تا آشنایی پیدا کند. سراغ استاد می‌رود و یک گروه تشکیل می‌دهد و جلساتی را پای تدریس استاد می‌نشیند.

کتاب‌هایی را می‌خواند تا به این جبهه آگاهانه ورود پیدا کند و در کار خودش انقدر حرفه‌ای عمل می‌کند که حتی یک فرد را به عنوان نفوذی در میان این فرق می‌فرستند و این فرد هم تا انتها جلو می‌رود، به گونه‌ای که برایش مشکلاتی هم ایجاد می‌شود. اما مثل شهید بزرگوار حسن باقری که در دوران دفاع مقدس در قلب دشمن و تا پشت جبهه‌های دشمن می‌رفت تا بتواند شناسایی درستی انجام بدهد و از این شناسایی درست برای ضربه زدن به دشمن به بهترین شکل استفاده کند، محمد تراب نژاد هم در مبارزه با بهائیت این شیوه را اتخاذ کرد و کار به جایی می‌رسد که ساواک مطلع می‌شود.

چرا برای ساواک فرقه بهاییت مهم بوده؟

بهاییت زاییده ساواک و ساواک زاییده صهیونیسم است. به همین دلیل ممانعت‌ها از طرف ساواک شروع می‌شود؛ اذیت‌ها، بازداشت‌ها، احضار‌ها و بازجویی‌ها. محمد تراب نژاد در عین این فعالیت‌ها یک معلم است و با اولین خاطره‌ای که برای حضور در اولین مدرسه براش رخ می‌دهد، نشان می‌دهد که معلمی را به عنوان شغل انتخاب نکرده است.

نگاه شهید تراب نژاد به معلمی اگر شغل نبود پس چه بود؟

تعبیر زیبایی معلم شهید رجایی دارد که می‌گوید:«اگر معلمی شغل توست رهایش کن». یعنی انتظار شهید رجایی این است که معلمی برای یک معلم عشق باشد. برای شهید تراب‌نژاد هم این چنین بود. برای اینکه خودش را برساند به آن مدرسه‌ای که معلمش بود و در دوردست و در روستا‌های دور افتاده قرار داشت باید با اسب و قاطر می‌رفت و از رودخانه عبور می‌کرد. خیلی سختی می‌کشید؛ به گونه‌ای که یک بار گرفتار سیلاب می‌شود و تا آستانه مرگ پیش می‌رود و مدت‌ها بابت این قضیه بیمار می‌شود، اما باز همچنان با عشق ادامه می‌دهد.

اینکه معلمی یک نوع عشق برای این شهید بوده را به چه شکل‌های دیگر در رفتار و منشش بروز می‌دهد؟

در آن مدرسه‌ای که ایشان مدیر می‌شود، مدیری نبوده است، چون تعداد افرادی که باید در مدرسه ایفای نقش می‌کردند، کم بودند. محمد تراب نژاد هم مدیریت داشته و هم تدریس می‌کرده است. این شهید از جمله افرادی نبود که بنشیند سر کلاس و هرکس ثبت نام کرده بیاد و به او درس بدهد. در روستا رصد می‌کرده ببیند که چه کسی باید الان سر کلاس باشد و نیست. با خانواده‌ها صحبت می‌کرد تا راضی شوند و فرزندشان را به مدرسه بفرستند.

اتفاق شیرینی که رخ می‌دهد این است که یکی از همین بچه‌ها که چوپان بوده و خانواده اجازه نمی‌داده مدرسه بیاید با پا در میانی محمد تراب نژاد مدرسه می‌آید و بعد معلم می‌شود و مدیر می‌شود و همین فرد جای محمد تراب نژاد مدیر همین مدرسه می‌شود. خاطرات این فرد هم در کتاب مدیر مدرسه شریعت آمده است.

این مدرسه که نام کتاب هم از آن وام گرفته شده، مدرسه شریعت است؟

نه. محمد تراب نژاد با وجود همه این فعالیت‌ها باز هم احساس می‌کند که این کار کم است و باید عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر کار کند به همین خاطر او در دوران طاغوت یک مدرسه اسلامی به نام شریعت تأسیس می‌کند که نام کتاب هم برگرفته از همین مدرسه است.

او آنقدر در این مدرسه زیبا کار می‌کند که روسای ادارات در دوران طاغوت هم ترجیح می‌دهند بچه‌های خودشان را در مدرسه شریعت ثبت نام کنند تا در مدارس دیگر. این شهید هیئت خانگی راه اندازی می‌کند و با دعای ندبه، هم روی دانش آموزان هم روی معلم‌ها کار می‌کند. از طرف دیگر او یک جوان بسیار شاداب، بشاش، کاری و ورزشی بوده و در ورزش کشتی قهرمان استان بوده است و همین باعث جذب افراد بسیاری به سمت او می‌شود.

ظاهراً این شهیددیداری هم با مقام معظم رهبری داشته است، جریان این دیدار چیست؟

بله. آوازه فعالیت‌های محمد تراب نژاد به گوش مقام معظم رهبری در مشهد مقدس می‌رسد و یک روز اتفاقاً تشریف می‌برند ساری و در مسجد جامع ساری با این شهید و جوان‌هایی که با او فعالیت می‌کردند، جلسه می‌گذارند و گفتگو می‌کنند و گزارش می‌گیرند. حضرت آقا جنس شناس بوده و این افراد را شناسایی و حمایت می‌کرده است و راجع به شهید تراب نژاد و دوستانش هم چیز‌هایی می‌شنوند که منجر به یک دیدار و یک جلسه می‌شود.

در ابتدای صحبت‌هایتان اشاره کردید که این معلم شهید اهل کار جهادی هم بوده. در این باره هم توضیح می‌دهید؟

همه این فعالیت‌ها مانع از این نبود که محمد تراب نژاد به فکر محرومین و مستضعفین و کار‌های جهادی نباشد. افرادی که شاید روحیه کار مبارزاتی و انقلابی ندارند، اما انسان دوست و عاطفی هستند کمک به همنوع را دوست دارند، چه برسد به شخصیتی مثل شهید تراب نژاد. این شهید افرادی با روحیه کمک به دیگران را بسیج می‌کند و به روستا‌ها می‌روند وکار‌های عمرانی برای نیازمندان انجام می‌دهند.

از ماجرای شهادت این شهید هم می‌گویید؟

شهادت محمد تراب نژاد هم مثل زندگی‌اش خیلی زیباست. در ایام تعطیلات نوروز که وقت استراحت معلم‌هاست و این ایام تعطیلات را معمولاً برای دید و بازدید و گشت و گذار سپری می‌کنند، محمد تراب نژاد در دورانی که انقلاب پیروز شده و دوران دفاع مقدس است و آرام و قرار ندارد و می‌داند رزمنده‌هایی که در جبهه‌ها هستند، هم پدر و مادر دارند و آنها هم دید و بازدید را دوست دارند؛ بنابراین کار خیلی قشنگی انجام می‌دهد.

مرکبات دوستان آشنایان و باغ خودش را در چندین ماشین بار می‌زند و تعطیلات خودش را اختصاص می‌دهد به اینکه کام رزمندگان را با میوه و مرکبات شیرین کند. او این کاروان را راه می‌اندازد و وارد جبهه آبادان می‌شود، اما در آن جا هواپیمای دشمن این کاروان او بمباران می‌کند و محمد به شهادت می‌رسد. معلم شهید محمد تراب نژاد امروز برای جامعه ما الگو است؛ برای گروه‌های جهادی الگوست، برای معلم‌های جوانی که می‌خواهند وارد آموزش و پرورش شوند الگوی بسیار بسیار تاثیرگذاری است.

او و معلم‌هایی مثل شهید ابراهیم هادی کلاسشان در چارچوب یک مدرسه و کلاس منحصر نشده بود و شاید بیشترین تأثیر این شهید و شهید ابراهیم هادی در بیرون از مدرسه روی دانش آموزان بوده یعنی همه جا معلم بوده‌اند نه فقط در کلاس و مدرسه. برای شهید محمد تراب نژاد در واقع جامعه کلاس درس اوست. جامعه مدرسه‌ای است که باید ایفای نقش کند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • تصویری از پوشش متفاوت مهمانان سیدحسن خمینی
  • عکسی از پوشش متفاوت مهمانان سیدحسن خمینی /هدیه ای ویژه برای نوه امام (ره)
  • ۲۳۳ پایان‌نامه مرتبط با کنگره اندیشه‌های قرآنی آیت الله خامنه‌ای در حال تدوین است
  • داستان شگفت‌انگیز یک معلم در«مدیر مدرسه شریعت»/ از مبارزه با بهائیت تا تربیت چوپانی که مدیر مدرسه شد
  • گفت و شنود/ نیگه دار!
  • بررسی ادعاهای تازه بی‌بی‌سی در مورد پرونده نیکا شاکرمی
  • سرآغاز کوچ عشایر قشقایی از قشلاق به ییلاق
  • کمال نامه ی مستان حیدری / امیرالمؤمنین در شعر خواجوی کرمانی
  • سهمیه سوخت خودر‌وهای بدون بیمه قطع می شود(+ عکس نامه)
  • آیت‌الله رمضانی: دشمنان می‌خواهند شریعت اسلام را تعطیل کنند